چالش ارزشگذاری استارتاپها
بر اساس اطلاعات به دست آمده از کشورهای پیشرفته، نرخ استارتاپهای موفق در این کشورها پایینتر از ۶ تا ۷ درصد است یعنی اگر ۱۰۰ شرکت استارتاپ وجود داشته باشد در بهترین شرایط شش شرکت موفق میشوند. چنین آماری ما را به این نتیجه میرساند که این حوزه میتواند پرریسک باشد.
داستان ریسک و بازده یکی از مسائلی است که در این موضوع با آن سروکار داریم. طبیعتا هرچه افراد در سرمایهگذاری خود ریسک بالایی بردارند اینکه بازده بیشتری کسب کنند، زیاد است بنابراین بهنظر میرسد اینگونه شرکتها میتوانند در بازار سرمایه عرضه شوند اما در فرآیند قیمتگذاری، ارزشگذاری و ارزیابی آنها روشها متفاوت است چون استانداردهای حسابداری اجازه نمیدهد بسیاری از هزینهها و مخارجی که استارتاپها انجام میدهند به عنوان دارایی شناساسی کنند چراکه قاعدتا باید اینها را هزینه کنند.
اینکه ارزیابی شرکتهای استارتاپی به گونهای انجام شود که واقعا ارزش آنها مشخص شود، کار سادهای نیست. درست است که ورود آنها به بورس بسیار خوب است چون بالأخره این شرکتها هم به این منابع نیاز دارند اما بهنظر میرسد باید بازار خاصی برای آن طراحی شود، اطلاعاتی که داده میشود توجه استفاده کننده و معاملهگران را به این قضیه جلب کند که خودشان بررسی کنند و بر اساس ارزیابیشان وارد سهم شوند ضمن آنکه طبیعتا اگر سهامدار غیرحرفهای وارد این حوزه شود، احتمال اینکه آسیب ببیند، بسیار زیاد است.
در نتیجه یکی از فرصتهای ورود استارتاپها به بازار سرمایه این است که این شرکتها نیاز به منابع برای رشد دارند. این یک ویژگی است که به بازار سرمایه ورود و برای توسعه خود منابع جمعآوری کنند تا فعال شوند. همچنین چالشی که پیشروی آنها وجود دارد ارزشگذاری، قیمتگذاری و در عین حال آینده شرکت است چون در هالهای از ابهام است. ضمنا همانطور که گفته شد، وقتی نرخ استارتاپهای موفق پایینتر از ۶ تا ۷ درصد است، یعنی سرمایهگذاری در این حوزه خیلی پر ریسک است، بنابراین چالش اصلی آن ارزشگذاری است.